دست هایم گول نمی خورند…
اما نشد….
میدونی قشنگ ترین احساس چه وقتیه ؟
حس مالکیت
" یکی "
به بن بست رسیده ام...
بهترین پادشاه تاریخ
شهرعشق
اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!!!
اونی که نخواست مارو بالاخره میاد دیدن جسدم...!!!
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!!!
اونی که سلام نمیکرد میادبرای خدافظی...!!!
عجب روزیه اون روز...!!!
حیف که اون موقع خودم نیستم...!!!!
**************************************
باختی در کار نیست برای تو!!
قابم را ریسک میکنم یا میبرم...
یا میمیرم......!!!!
**************************************
گاهی عکسی را میسوزانیم
گاهی بادیدن یک عکس ساعت هاگریه میکنیم
گاهی عکسی مارا میسوزاند
گاهی سال ها با یک عکس زندگی میکنیم...!
**************************************
اگر طلب دشمن هستی خودراازدوستانت برتر بدان
ولی اگردوست میخواهی بگذار دوستانت خودراازتوبرتربداند...
**************************************
شاید تو...
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی!
اما من تورااحساس میکنم!
شاید تو!
هیاهوی قلبم باشی!شاید تو...
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی!
اما من تورااحساس میکنم!
شاید تو!
هیاهوی قلبم باشی!
شنیده نمی شوی!
اما من تورا نفس میکشم!
شنیده نمی شوی!
اما من تورا نفس میکشم!

برچسبها:
داستان خنده دار رانندگی اصفهانی
حتما ماجرای راننده ایرانی در کانادا را شنیدهاید که دنده عقب میرفته که به ماشین یک کانادایی میزند و پلیس که میآید، از راننده ایرانی عذرخواهی میکند و میگوید " لابد راننده کانادایی مست است که مدعی شده شما دنده عقب میرفتید!"
حالا اتفاق جالبتری در اتوبان اصفهان رخ داده: یه اصفهانی توی اتوبان با سرعت ??? کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش را متوقف می کند. پلیس میآید کنار ماشین و میگوید:
"گواهینامه و کارت ماشین!" اصفهانی با لهجه غلیظی میگوید:" من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست. کارتا ایناشم پیشی من نیست.
من صاحَب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب. چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوَم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین."
مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم میزند به فرماندهاش و عین قضیه را تعریف میکند و درخواست کمک فوری میکند.
فرمانده اش هم میگوید که او کاری نکند تا خودش را برساند! فرمانده در اسرع وقت خودش را به محل میرساند و به راننده اصفهانی میگوید:
آقا گواهینامه؟ اصفهانی گواهینامه اش را از توی جیبش در میآورد و میدهد به فرمانده. فرمانده میگوید: کارت ماشین؟ اصفهانی کارت ماشین را که به نام خودش بوده از جیبش در میآورد و میدهد به فرمانده.
فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی دستور میدهد راننده در صندوق عقب را باز کند. اصفهانی در را باز میکند و فرمانده میبینه که صندوق هم خالی است.
فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی میگوید:" پس این مأمور ما چی میگه؟!"
اصفهانی میگوید: "چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم میخواد بگه من داشتم ??? تا سرعت میرفتم؟

برچسبها: