هنگامی که
هنگامی که :
تمام بهشت را با نگاهی بر اندام درخت پنجره ی اتاقم تجربه می کنم
چرا ناراحت باشم؟
وقتی که :
بهترين موسيقی را در سکوت اتاق کوچکم می شنوم
چرا غرق شادی نباشم؟
گاه يک لبخند آن قدر عميق می شود که گريه می کنم...
گاه:
يک نغمه آن قدر دست نيافتنی است که با آن زندگی می کنم...
گاه :
يک نگاه آن چنان سنگين است که چشمانم رهايش نمی کنند...
گاه :
يک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمی کنم...
دفتر عشق:
چوب کبريت های نيم سوخته
و چشم هايی ...
در حسرت دوباره ديدنت
به امتحانش می ارزيد
ولی ای کاش
قصه های زمان کودکی
بر اساس واقعيت بود !!!
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: