...چشم...

...چشم...

شمع چشم هایی من می سوزد
با آنکه آسمان می گیرد
می بارد و مرا در حجوم بودن ها تنها می کند
بودن تو و بودن هایی که مرا به انتظار نبودن می گذارد و شوقی که از حزن بودنم در میان این آرامش نسبی دنیا نشات گرفته است
سرد است چشم های تو اما نمی دانم چه دارد آن چشم های تو که هر بار که به نقشی از تو می رسم خود رد میان آن ملایمت غرق می کنم
تنها آیینه باوری است که این روزها می شناسم و دریغ می بینم
با تو گرم می مانم ولی تو سرد می کنی
نمی دانم کجای سرنوشتم نوشته شده است ، که باید تهی گرددم از هر چه احساس گرم ، از هر چه عشق ،شاید تمام معنا امشب از نوشتن سهمی خواستن از زندگیست...مدام گذاشتم برای این و آن که حالا کم آورده ام سهمی از خود را برای حیات این سرنوشت
برای من همین بس است بودنت؟ می گویم اضطراب های شبانه ام نمی گوید لحظه ای رویا زیبا ببینم
کم می آورم بودنم را برایت ...کم می شوم وقتی می بینم روزی نیست به یادت نباشم ولی تو سخت می گیری به دلی از حقیقت جبران دارد فراموش می شود، تو مرا به سردی نمی کشانی آیا؟
این روزها هرکس نام را به زبان می آورد می دانم چه می خواهد از من ...دریغ نکردم حتی ذره ای ...سخت است به یاد آوردن احساس رنگی که در قلبم می تپید؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:
[ 29 شهريور 1393برچسب:, ] [ 15:26 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]

*************

مرجع كد اهنگ


کد ِکج شدَنِ تَصآوير

***