خانه بخت
می خواهند به خانه بخت روم این بار، بالاجبار!
روزگار جاهلی ست انگار!
اما تو
بیا مگذار...
نمی خواهم کسی جز تو
تمام عمر من باشد
نفس هایش
پناه هر شبم باشد
نمی خواهم که دست دیگری جز تو
نگهبان و نگهدار تنم باشد،
بیا مگذار...
مخواه تا دیگری محرم شود بر غصه های من
نگاهش دائما در چشم من باشد،
بیا مگذار...
تمنای وصال هیچکس جز تو که در سر نیست
مخواه آشفتگی ام را در آغوشی دگر،
مگذار...
هادی سبحانی پور
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: