یه خاطره از روزای عاشقی
یادته یه روز پنجشنبه باهم ناهار خوردیم
تورو رسوندم خونه و وقتی پیاده شدی , یه آهنگ تو ماشینم پخش شد :
تازه داشتم باورت میکردم که رفتی
مثه شعری از برت میکردم که رفتی
تازه داشتم دستامو میذاشتم تو دستات
رفتی و گرمی دستاتو گرفتی
.... ...
بعد من بهت زنگ زدم , بغض کردم , گفتم هیچوقت هیچوقت از پیشم نرو
یادته عشقم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: